خواب دیدن، یکی از پدیده‌های روانی رایج در میان مردم است و دانشمندان در دوره های گوناگون تاریخ، کوشیده اند آن را تفسیر کنند و عواملش را بشناسند. آنها این پدیده را به صورت های گوناگون توجیه و تفسیر کرده اند. به نظر آنان، برخی خواب ها نتیجه احساساتی هستند که انسان هنگام خواب آنها را حس می کند؛ اعم از اینکه احساسات یادشده ناشی از تأثیر عوامل خارجی در حواس باشند یا نتیجه احساسات ناشی از عوامل مؤثر درونی ای که در خود بدن به وجود می آید. برخی دیگر از خواب ها، در نتیجه ادامه اشتغال فکر به کارهایی است که شخص در بیداری به آنها مشغول بوده، و پاره ای از آنها یادآوری برخی حوادث گذشته است. قرآن کریم به «اضغاث احلام» (خواب‌های پریشان و مبهم) و «رؤیا» اشاره می کند. از عالمان اسلامی نیز در این زمینه خواب‌های فراوانی نقل شده که به دو نمونه اشاره می کنیم. شیخ مفید می گوید:
 
در عالم رؤیا دیدم در مسجد بغداد هستم و دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم حضرت فاطمه سلام الله علیها ، بر من وارد شد و حسنین سلام الله علیهما نه به صورت دو کودک همراه او بودند. حضرت زهراء علیها السلام به من فرمود: «به این دو کودک علم فقه بیاموز!» من ناگهان از خواب بیدار شدم و از خواب خویش در شگفتی فرو ماندم. فردا در محل تدریس خود نشسته بودم که ناگهان فاطمه، مادر سید مرتضی و سید رضی، به همراه دو فرزند خود وارد شد و به من گفت: به این دو فرزندم علم فقه بیاموز.
 
 علامه طباطبایی نیز ماجرایی را برای آیت الله جعفر سبحانی تعریف کرده است. ایشان می فرماید: در یکی از روزهای زمستان قم، یکی از فرزندانم که آن روز کودک نابالغی بود، به خواب عمیقی رفته بود. او بعد از بیدار شدن گفت: مأمور پست آمده و دو نامه آورده است. بروید هر دو را بگیرید». ما سخنان او را جدی نگرفتیم. ولی چیزی نگذشت، ناگهان در خانه زده شد و مأمور پست آمد و دوتا نامه داد و رفت.
 
 از فشرده مباحث پیشین و نمونه های ارائه شده در می یابیم که روح بشر باعالم ماورای طبیعت سنخیت دارد. بالطبع، زمان خواب که انسان به ادراکات حسی مشغول نیست، روح رهسپار عالم گسترده تری میشود که با آن سنخیت دارد و بر اساس ظرفیت و استعدادش، حقایقی از آن جهان را می بیند و می تواند معلومات دریافتی خود را به گونه ای به ذهن بسپارد که پس از بیداری آنها را به خاطر بیاورد. این گونه خوابها چنان زیادند که هرگز نمی توان آنها را انکار کرد. خوابهایی این چنین، ثابت می کنند که رابطه انسان با جهان خارج از طبیعت هنوز قطع نشده است. پیامبر اعظم میفرماید: رؤیای صادقه، بخشی از آگاهی انسان از جهان خارج از طبیعت است».
 
نقش عوالم وجود(درباره عوالم وجود، تعدد، تطابق و تفاوت آنها سخن بسیار است. در این میان، فیلسوفان، و به ویژه فیلسوفان اشراق، راحت تر سخن گفته اند؛ چون میدان برایشان بازتر بوده است. البته در این نگارش، به سبب رویکرد بحث و اثبات اصل ارتباط و نبود تشتت در تبیین آن به سبب آرا و اندیشه های گوناگون، تنها به مباحث علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم، و شهید مطهری در مجموعه آثار می پردازیم و به تناسب از دیدگاه های استاد مصباح یزدی نیز بهره می بریم) ملائکه و ملکوت در ایجاد رفتارهای زیبا: عوالم وجود از مسائلی است که در حوزه فعل باری مطرح است. مقصود از «عالم»، موجود یا مجموعه موجوداتی است که در مجموعه هستی مرتبه ای خاص دارد، به طوری که محیط بر مادون خود و محاط بر مافوق خویش است.گفتنی است این معنا، معنای لغوی نیست، بلکه اصطلاحی فلسفی است. فیلسوفان معتقدند:
 
هستی، دارای عوالم متعددی است و این عوالم متطابق اند؛ یعنی متباین نیستند. هر عالمی به منزله ظل عالم دیگر است و به تعبیر عرفا، عالم بالاتر نسبت به پایین تر، همان پایین تر است، منهای نقایصش؛ و برعکس (عالم پایین مثل عالم بالا است به اضافه نواقص ویژه خود)، مرتبه بالاتر عین پایین تر است منهای نواقصش. این بالاتری و پایین تری را به «حقیقه» و «رقیقه» تعبیر می کنند که هر پایینی، رقیقه حقیقت بالاتر از خود است. هرجا بالاتری باشد، پایین تر، به تبع، موجود است.
 
به هر حال برای هستی چهار عالم شمرده اند: ۱. عالم الوهیت یا لاهوت؛ ۲. عالم عقل یا جبروت؛ ۳. عالم ملکوت یا مثال؛ ۴. عالم طبیعت یا ناسوت. «عالم طبیعت» عالمی است که با حس و به طور عینی مشاهده می کنیم، و حکما در اصطلاحات خود از آن به «ناسوت» یاد می کنند.
 
«عالم الوهیت» عالم دیگری است که به حکم دلیل و برهان برای ما ثابت است؛ یعنی عالم ذات مقدس واجب الوجود که دارای تمام صفات کمال است. در این عالم، تنها ذات پروردگار، که عظیم ترین عالم را تشکیل می دهد، وجود دارد؛ زیرا ذات حق بر همه عوالم مادون محیط است و ذرهای از وجود، از احاطه قومی او خارج نیست. این عالم، در اصطلاح «لاهوت» نامیده می شود. بدیهی است که فرض عالمی بالاتر از این عالم معنا ندارد؛ زیرا عالم الوهیت، عالم اطلاق و بدون حد، و عالم وجوب ذاتی است. چنان که فیلسوفان، قاطعانه تصریح می کنند عالمی پایین تر از طبیعت نمی تواند وجود داشته باشد؛ چون اولا وجود عالمی پایین تر از طبیعت، مستلزم این است که ماده طبیعی قادر بر ایجاد شیئی از کتم عدم باشد، و با ادلهای ثابت می کنند که تأثیر جسم و طبیعت از نوع تحریک است، نه از نوع ایجاد؛ و ثانیا عالم طبیعت، عالم قوه و فعل، ماده و صورت، و حرکت و زمان و مکان است.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص357-353، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391